loading...
***تفریح کده ی آبشار***
آخرین ارسال های انجمن
Amir1x بازدید : 878 1391/11/23 نظرات (0)




تا حالا دقت کردین چـرا به لوک میگن خوش شانس ؟
چون همیـشه فانتزیاش به حقیقت تبدیل میشنو تـو افق محـو میـشه :)))))



یکی از فانتزیام اینه که یه روز پشت تلفن توی جمع بگم خودمو با اولین پرواز میرسونم . . .



یکی از فانتزیام اینه که چنتا آدم گردن کلفت اجیر کنم نزدیک افق تا هرکی خواست اون اطراف محو بشه بزنن دهنشو . . . !
انگار محو شدن تو افق بچه بازیه ؛ زرت و زورت میرن افق محو میشن !!!



یکی دیگه از فانتزیام اینه :
سوار یه پیکان تاکسی بشم ، یه تراول ۵۰ تومنی تا نخورده رو بدم به راننده …
راننده بگه آقا یه نفرید ؟؟؟
منم یه کم مکث کنم و با یه لبخند معنی دار بگم : خعلی وقته …
بعدش پیاده بشم و تو افق حرکت کنم !
راننده هم از پشت صدام بزنه آقا … آقا … آقا ، بقیه پولتون !!!
منم کُتمو بندازم رو دوشمو بی توجه به راننده تو تاریکیا محو بشم …




یکی از فانتزی هام اینه که سوار یه ماشین بشم
بگم آقا اون ماشین جلویی رو تعقیب کن ،
بعد یارو هم بگه : برو گم شو پایین بابا ، ما دنبال شر نمیگردیم …
هیچی دیگه منم پیاده شم برم !




الان داشتم از دم یه قلیون سرا ر د میشدم خیلی حسودیم شد بهشون همه خوشحال بودن
نامردا به فانتزیشون رسیده بودن همه توو دود محو شده بودن لامصب افقی بود واسه خودش :))))




یکی از فانتزیام اینه با یـه عرب بشینم اسم فامیل بازی کنم
بعد بگم :
اسم با ” پ ”
بعد همینجور که داره زور می زنه اسم پیدا کنه من تند تند همرو پر کنم :))




بعد یه فانتزی دیگه دارم : یه جا که خیلی شلوغه گوشیم زنگ بخوره بگم : آره ، آره ، حواستون باشه ؛ “زنده می خوامش” …



یکی از فانتزیام اینه که سر جلسه امتحان بشیینم بعد با نگاه کردن به سوالات, پاینش بنویسم :
.
.
.
“مَردی نَبُوَد فتاده را پای زدن .. گر دست فتاده ای بگیری مَردی

بعد برگه رو تحویل بدم برم!!!ما همچین آدمی هستیم




یکی از فانتزی هام اینه که:

برم جنگ بعد تو یه گروه سه نفری باشیم بعد یهو شرع کنن به سمت ما شلیک کنن بعد من و اونا بریم تو سنگر پناه بگیریم بعد به دوستم بگم حالا چه خاکی بریزیم تو سرت اونم بگه نمیدونم الانه که بکشنمون بعد یهو دشمن یه نارنجک بندازه تو سنگر ما بعد همون دوستم یهو بپره رو نارنجک و منم همون موقع مثل فیلم هندی ها بهش بگم:

نه تو نباید بمیری
تو بهترین دوست منی
من حاظرم بجات بمیرم

بعد یهو نانجک منفجر بشه و دوستم بترکه بعد در حالی که خونش پاشیده تو سر صورتم با حالت خشمگین وعصبانی بلند شم از تو سنگر بیام بیرون و به دشمن نگاه کنم و بگم شماها دوست منو گشتید کصافتا الان همتونو تو افق محو میکنم بعد اونا هم شروع کنن بهم شلیک کنن و منم همش در اثر ضربه گلوله ها تکون بخورم ولی نیوفتم رو زمین بعد از پشت بیوفتم تو سنگر بعد اون یکی دوستم بیاد بگه: نههههههههههههههههههههه منو تنها نذار ازت خواهش میکنم و از این حرفا بعد منم یه لبخند پر معنا بهش بزنم و یهو از جام بلند شم و جلیقه ضد گلوله رو از تنم در بیارم بعد یعو ماشین گان رو در بیارم و برم رو سنگر و همه دشمنا رو به رگبار ببندم بعد همون موقع دستور حمله هوایی بدم بعد که حمله تموم شد و دشمن از بین رفت برم بین جسد های دشمن ها و همون موقع یه سیگار برگ روشن کنم و تو گرد و غبار ناشی از حمله هوایی محو بشم.




یکی از فانتزی هام اینه که:

یه روز که دارم تو خیابون راه میرم یهو ببینم یه دزد اسلحه شو گذاشته رو شقیقه یه خانوم 
و میخواد کیف شو خالی کنه
منم سریع بپرم بینشونو و درحالیکه دارم تفنگو ازش میگیرم باهاش درگیر شم
درحین درگیری یهو صدای شلیک شنیده شه
چند ثانیه هر دومون چشم تو چشم به هم نگاه کنیم و یهو دزده بخوره زمین درحالیکه از شیکمش داره خون فواره میزنه
بعد من بگم: نهههههههه ، من نمیخواستم اینطوری شه
در همین حین پلیس از راه برسه و منو دستگیر کنه
تو دادگاه درحالیکه من دارم بی گناهی مو ثابت میکنم
قاضی من رو مقصر بدونه به قصاص محکوم کنه
بعد در حالیکه من نا امید شدم یه نگاه به خانواده ام میندازم
میبینم همه شون دارن گریه میکنن
یه نگاه به خانواده مقتول میکنم
میبینم خون جلو چشاشونو گرفته سریع اونورو نیگا میکنم
بقیه شو یادم نمیاد عاخه شوکه شده بودم
خلاصه روز اعدام فرامیرسه و منو میبرن برای اعدام
بعد وقتی میخوان حکم رو اجرا کنن قاضی بهم میگه آخرین خواسته ات چیه؟
منم میگم آخرین خواسته ام اینه که اعدامم نکنین
بعد قاضی با همکاراش یه مشورت میکنه و با آخرین خواسته ام موافقت میکنه
بعد منم میرم تو افق محو میشم….




یکی از فانتزیام اینه که ...

برم آکادمی گوگوش موقع خوندن نتونم خودمو کنترل کنم
و گریه کنم
گوگوش هم احساساتی بشه دستاشو باز کنه
بگه بیا بغلم
منم برم جلو بابک سعیدی رو بغل کنم
کلا من همینچی پسر چشمو دل پاکیم!!




یکی از فانتزیام اینه که بابام بفهمه سیگـــار میکشم
بعد بیاد بزنه تو گوشم
بگه کصافــط چرا سیگار میکشی؟برو آب پرتغال بخور!!
منم بگم , ترجیح میدم سیگاری رو بکشم که صادقانه روش نوشته: سرطان زا ؛ تا آبمیوه ای رو بخورم که روش به دروغ نوشته: 100% طبیعی
بعد بابام اشک تو چشماش جمع بشه
منم یه لبخند نرمی بزنمو تو دود سیگارم برم محو بشمیکی از فانتزیام اینه :
یه روز برم استادیوم بعد برم قاطی تماشاگرایه تیم حریف بشینم بعد وقتی که تیمم گل زد شروع کنم به دست زدنو شادی کردن وبعدشم زیر مشت ولگد محو بشم :))))))))یکی از فانتزیام اینه که توی یک مهمونی یهو وارد بشم
و دخدرا که دارن میوه پوست می کنن همه دستاشون رو ببرن از خوشتیپی من !!!
و بعد از اینکه یِکَم نشستم ، پاشم حرکت کنم به سمت افق …




یکی از فانتزیام اینه توی یه پارک شلوغ شروع کنم به دویدن
و همزمان با موبایلم بگم:
لعنتیا تا من نگفتم هیچکس شلیک نکنه، کلی آدم بیگناه اینجا هست



یکی از فانتزیام اینه که یکی بخواد به یکی دیگه شلیک کنه
بعد من داد بزنم نننننههههههههه و خودمو بندازم جلوی گلوله ،
بعد خون بپاشه از قلبم بیرون و مردم دورم جمع بشن با گریه بهم افتخار کنن ؛
از اون طرف کارگردان داد بزنه کات اقا کات بازم خراب کردین اهههههه …




یکی از فانتزیام اینه که رتبه ی یک کارشناسی ارشد رو بیارم،
بعد این موسسات که زنگ میزنن و ازم میخوان در عوض یه چند میلیون اونا رو تبلیغ کنم،
با کمال خونسردی بگم :نه متاسفم نمیتونم این کار رو براتون انجام بدم




یکی از فانتزیامم اینه که برعکس بقیه ماشینا
که تا چراغ سبز میشه شروع میکنن به بوق زدن…
من تا چراغ قرمز میشه بوق بزنم اونم یه تنه….
حالا اینجا سوال پیش میاد که چرا پشت چراغ قرمز؟!
سوال بسیار بسیار به جا و خوبیه ولی متآسفانه ربطی نداره به کسی
 چون پراید خودمِ دوس دارم از بوقش پشت چراغ قرمز استفاده کنم…




یکی از فانتزیام همیشه این بوده که توی سیستم عامل ویندوز یک مشکل پیدا کنم
بفرستم براشون بعد بیل گیبس زنگ بزنه بگه مهندس لطفا بیا امریکا تو مجموعه من ،
دخترمم میدم بهت کنیزت باشه تا آخرررر عمرش ،
خونه ماشین پول همه چی میدم بهت …
منم بعد از یک دقیقه سکوت بگم :
خیلی دلم میخواد اما من متعلقم به این مردمم !!!




یکی از فانتزیام اینه که با لحن جدی و خسته به یه دکتر بگم : لطفا حاشیه نرو دکتر !
بعد بلند شم و از پنجره مطبش به افق خیره بشم و بگم :
فقط بگو چند روز دیگه زنده می مونم ؟



یکی از فانتزیام اینه روز آخر ترم که نشستـم سر کلاس
استاد موقعی که داره حضور غیاب میکنه
اسمِ منو بخونه بعد با صدای پر از درد و خسته بگم: “حاضر”
بعد استاد بگه آقا شما ۷ جلسه غیبت داشتی
حذفی این درس و ایشاا… ترم بعد،
بعد بلند شم و استاد و نگاه کنم همینجوری که کلاس رفته تو سکوت
آروم آروم برم سمت استاد …
بعد که رسیدم جلوی استاد بگم:
ببین! منو از حذف کردن میترسونی ؟
بعد محکم بکوبم رو میز داد بزنم دِ لعنتی حرف بزن…
منو از حذف کردن میترسونی ؟
بعد بچه ها میان جدام کنن منو از استاد دور کنن
همینجوری که دارم از کلاس میرم بیرون داد میزنم :
 کصصصصاااافطططططط لعنتتتتیییییییییی
من چیزی واسه از دست دادن ندارم …
 من زندگیم و باختم اوزی …
بعد همینطوری که همه کپ کردن یه کلّه محکم میکوبم به در
بعدش در خورد میشه بعد من خـــونی و مـــالـی از کلاس میرم بیرون
بعد اصغر فرهادی میگه کــــات … آفرین پسر آفرین
بعد میـــاد جلو صورتم و میبوسه من میگم مخلصیم عمو اصغر…
کاری بود که بر میومد دیگه همه تشویق ســـوت اصن یه حــالی
 میده … من یه همچین توهمـــایـی میزنم یعنی …

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 646
  • کل نظرات : 290
  • افراد آنلاین : 7
  • تعداد اعضا : 930
  • آی پی امروز : 299
  • آی پی دیروز : 276
  • بازدید امروز : 930
  • باردید دیروز : 1,090
  • گوگل امروز : 4
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 6,247
  • بازدید ماه : 19,947
  • بازدید سال : 103,765
  • بازدید کلی : 2,514,343
  • کدهای اختصاصی

    تفریح کده ی آبشار